اما همه چیز به اینجا ختم نمیشود. محیط و حال و هوای روانی فضا را نباید فراموش کرد. آیا افراد از بودن در یک محیط حس خوشایندی دارند؟ آیا احساس راحتی میکنند؟ از چه راهی میتوانیم به بهترین شکل نیازهای افراد را در دکوراسیون و طراحی داخلی مدنظر داشته باشیم؟
برای اینکه مطمئن باشیم از یک زاویهی دید واحد به موضوع نگاه میکنیم، یک معرفی مختصر از سه گرایش طراحی خواهیم داشت.
«تجربهی کاربری» هرگونه تعامل فرد را با یک سیستم فناوری اطلاعات، از جمله رابط کاربری، گرافیک، طراحی صنعتی و تعامل فیزیکی، شامل میشود. به طور کلی میتوانیم بگوییم تجربهی کاربری، همان تعامل انسان-کامپیوتر است با این تفاوت که تمامی جنبههای تعامل کاربر با محصول یا خدمت را شامل میشود.
البته امروزه طراحی تجربه کاربری در محصولات فیزیکی هم دارای اهمیت می باشد.
طراحی خدمات به معنای برنامهریزی و مدیریت افراد، زیرساختها، ارتباطات، و اجزای یک خدمت به هدف بالا بردن کیفیت و بهبود تعامل بین کاربران و خدمتدهندهها است. هدف روشهای طراحی خدمات این است که طراحی با نیازهای مشتریها و ذینفعان منطبق باشد، کاربرپسند باشد، و با نمونههای مشابه رقابت کند. ستون اصلی طراحی خدمت، درک نیازهای کاربران، شناسایی رفتار آنها و شناسایی انگیزههای آنهاست.
برای رسیدن به این درک، طراحان خدمت از روشهای مرسوم در حوزههایی مثل مردمشناسی و ژورنالیسم استفاده میکنند. تعقیب سایهبهسایه و مصاحبه دو نمونه از این روشها هستند. مشاهدات زیادی کنار هم گذاشته میشوند تا در نهایت به خلق مفاهیم و ایدههای نو منجر شوند. فرایند طراحی خدمات ممکن است خدمت جدیدی بیافریند و یا خدمتهای موجود را بهبود بدهد.
طراحی داخلی مجموعهای از فعالیتهای گوناگون و بههمپیوسته را توصیف میکند که هدفشان تبدیل کردن یک فضا به مکانی کاربردی برای فعالیتهای مدنظر کاربران است. طراحی داخلی یک حرفهی چندوجهی است شامل توسعهی مفهومی، ارتباط با ذینفعان پروژه و مدیریت و اجرای طرح است.
طراحی داخلی یک فرق اساسی با طراحی محصول، طراحی لباس، طراحی گرافیک و حتی طراحی تعاملی دارد. مواردی که نام بردیم، محصولاتی هستند که ما آنها را در دست میگیریم، میپوشیم، روی میز میگذاریمشان و … . در حالی که در طراحی داخلی یا معماری داخلی ما «به درون محصول میرویم» تا آن را تجربه کنیم. ما تقریبا همواره داخل یک فضا (مثل یک محصول خیلی بزرگ) هستیم، از مدرسه گرفته تا محل کار، سینما، مراکز خرید و غیره. بنابراین اثر این فضاها روی روحیات و احساسات ما نیاز به توجه ویژه دارد.
در مدارس طراحی بسیار دربارهی مباحثی مثل ارگونومی و استانداردهای طراحی صحبت میشود. اما واقعیت این است که این استانداردها تمام چیزی نیست که یک طراح برای خلق یک فضای بینقص نیاز دارد. ماجرا فراتر از اینهاست.
یک طراح باید بتواند از این استانداردها و چهارچوبها با توجه به شروط و لازمههای پروژه استفاده کند و در مواقع لزوم و به هدف بهبود، تغییراتی در آنها اعمال کند. دنیا به سرعت در حال تغییر است و چهارچوبها و استانداردها هم باید به همان نسبت تغییر کنند. نکتهی بعدی این است که استانداردهای معمول گاهی با تمامی موقعیتها جور نیستند و نیاز به اصلاح دارند.
البته شما میتوانید این چالش را پیش بکشید که «مگر تمام گرایشهای طراحی، انسان-محور نیستند و نیازهای انسان را مدنظر ندارند؟». صدالبته همین طور است. اما اینجا میزان آگاهی به نیاز واقعی کاربر (یا مصرفکنندهی نهایی) تعیینکننده است.
خیلی اوقات طراحان، طراحی را به اشتباه صرفا بر اساس تجربه و بینش شخصیشان پیش میبرند. اینجاست که حتی بعضی طراحیهای انسان-محور هم چندان با نیازهای مصرفکنندهی نهایی تطابق ندارند.
از طرف دیگر، دید ما به برنامهریزی و طراحی فضاهای شهری متفاوت شدهاست. در گذشته هر ساختمان کارکرد مخصوص خودش را داشت. مراکز تجاری سرتاسر فروشگاه بودند، مراکز اداری پر بودند از شرکتهای مختلف و هتلها فقط برای اقامت ساخته میشدند.
در حالی که در دنیای امروز مردم دوست دارند کارهای مختلفی را در یک فضای واحد انجام بدهند. میتوانیم اسمش را نحوهی جدید مدیریت زمان، چندفعالیتی (multitask) بودن، یا صرفا حواسپرتی بگذاریم! هرچه که هست امروزه نحوهی گذران زمان و به طبع آن فضاهایی که مردم آنجا زمان میگذرانند تغییر کردهاست.
در سالهای اخیر کمرنگ شدن مرز بین کارکردهای یک محیط را به وضوح میتوانیم ببینیم. وجود اتاقهای تفریح و بازی در ساختمانهای اداری بسیار مرسوم شدهاست. رفتن به مراکز خرید نهتنها برای خرید کردن، که برای ملاقاتهای دوستانه و خانوادگی هم هست.
کافهها و رستورانها نه فقط برای خوردن یک وعدهی غذایی، که محلی برای برگزاری جلسات کاری هم هستند. و دهها مثال دیگر همه نشاندهندهی این واقعیت هستند که ما باید برای هماهنگی با این تقاضا برای فضاهای چندکارکردی، قدمی برداریم.
همکاری و مشارکت با کاربران در حین فرآیند طراحی، درست مشابه فرایند طراحی خدمات و طراحی تجربه، بهترین راه برای مؤثرتر کردن فرایندمعماری داخلی و طراحی داخلی است. طراحی داخلی خوب تنها به معنای عملکرد عالی، زیبایی و تکنولوژی نیست. طراحی داخلی و معماری داخلی خوب احساسات و بازخوردهای کاربر نهایی را مدنظر دارد. طراحی تجربهی کاربری بسیار شبیه روش طراحان داخلی برای طراحی چیدمان مبلمان و تقسیمبندی فضاست.
عادتها، رفتارها و نیازهای کاربر تعیینکنندهی نوع چیدمان و تقسیمبندی فضا و امکانات آن هستند. نحوهی استفادهی افراد از اتاقهای هتل، رفتار کاربر سر میز غذا، عادتهای کاری افراد، و … همه نمونههایی از اطلاعاتی هستند که در طراحی داخلی و دکوراسیون بسیار تعیینکنندهاند. ستون اصلی این فرایند، درک نیازهای کاربران، شناسایی رفتار آنها و شناسایی انگیزههای آنهاست.
این جمله آشنا به نظر نمیرسد؟ بله، این جمله را در تعریف طراحی تجربهی کاربری و طراحی خدمات هم خواندیم.
در این نقطه وظیفهی طراح است که عمیقتر و موشکافانهتر فکر کند تا سد تفکر سنتی را بشکند. طراحان بسیاری هنوز به استفاده از نظر کاربران و «غیرطراح»ها اعتقادی ندارند! برای پذیرش تغییرهای دنیای جدید، طراحها باید با ذهنی باز به استقبال ایدههای نو بروند. دخیل کردن کاربرها و «غیرطراح»ها در فرایند طراحی از نکاتی است که میتواند تجربهی نهایی کاربر را چند درجه بهبود بدهد و باعث خلق جرقههای تازهای در مسیر طراحی بشود.
پس با ذهنی پذیرا و باز به استقبال یک تجربهی جدید از همراهی کاربر در فرایند طراحی بروید و ببینید چطور تاثیری شگفتانگیز روی تجربهی نهایی کاربر از بودن در محیطی که طراحی کردهاید، میگذارد.
در این خصوص در آینده بیشتر خواهیم نوشت.